۱۳۸۸ آذر ۸, یکشنبه

طعم گیلاس

به پرند و مهتاب که رفاقتشان عطر یاس می دهد
زندگی دارد آنچنان ما را هول میدهد که " شتاب کنید که بمانید بر هستی و نمانید از هستی" و ما می دویم... می دویم تا یک جایی توقف کنیم، سکون گیریم و به آرامش رسیم و نمی یابیمش تا لحظه مرگ.
اتفاقات زندگی دستخوش تغییر می شود. در این مدت چهار زندانی سیاسی خانواده ما آزاد شده اند و بعد از آزادیِ آنها دیگر ننوشته ام. زمان نگذاشته تا بنویسم از رنجی که می بریم. هی خودش را برایم محدود می کند و کوچک تا عرصه را بر من تنگ تر کند. گاهی آرزو می کردم روزها به جای بیست وچهار ساعت، سی ساعت بودند. ولی وجدانم نهیب می زند که چگونه می خواهی ساعت های انفرادی هر روز را برای زندانیان بیشتر بخواهی و زجرآورتر. سرعت زمان برای تو به چشم برهم زدنی می گذرد و برای آنها هی کش می آید. انگار کنید که همین دیروز بود که در 360 می نوشتیم و از داشتن دوستانی چون شمایان لذت می بردیم. دلم برای فضای صمیمانه 360 تنگ شده. برای بحث ها و نقدها و نظرهای قبل از انتخابات. آرامش لذت بخش قبل از تقلب. دلم برای علی، دوست اصفهانی ِ هیچ گاه ندیده ام تنگ شده و برای تمام بچه های 360. چه آنها که همفکر بودیم و چه آنها که منتقد ما بودند و ما نیز چون آنها.و دلم برای مهتاب و پرندِ عزیز بسیار بیشتر. حس اینکه در مراسم های زیادی کنار هم بودیم، از کنار هم گذشتیم و شاید حتی به هم لبخند زدیم ولی هم را بازنشناختیم هم ذهنم را آزاد می کند و دلم را شاد. یعنی مهم همین خبر حضور شماست. محبت بی پایان شما مرا سر شوق می آورد که باز هم بنویسم . ولی زمان سر جنگ دارد با ما. سرعتش را حس می کنید؟ همین دیروز 360 پایان یافت و امروز خبرهای جدیدی در راه است. برای من خوشایند و شما حتما از خشنودی من شاد می شوید.چرا که خوب می دانم شما "رفاقت تان عطر یاس می دهد". ارادتمند همیشگی شما

۷ نظر:

  1. منم دلم تنگ شده
    براي همه ي اينا كه گفتي تنگ شده
    براي اون روزاي پر التهاب قبل از انتخابات
    براي برق چشماي پر اميدي كه هيچ وقت از ذهنم پاك نميشه
    براي همه ي كليپ ها و موزيك هايي كه طاقت ديدن و شنيدنشونو ندارم ديگه
    براي لحظه ي ورود خاتمي به سالن ميلاد
    براي خاطره دوم خرداد
    براي اون راهپيمايي قبل از انتخابات
    و انعكاس فرياد شوق مردم زير اون پل زيرگذر خيابون آزادي
    و دلم مي سوزه براي اون همايش ورزشگاه شهيد حيدرنيا
    كه تو التهاب اون روزا گم شد
    و طنين اون آهنگ ريتميك "باور سبز" كه هنوز توي گوشم ميپيچه
    كه گاهي از سر خودآزاري گوش ميدم و همه ي وجودم تير ميكشه از درد ..

    يه بار ديگه همه پشت هم يه بار ديگه همبستگي
    واسه پيشرفت ايران همه بدون خستگي
    ما يادگار خون شهدا و همه دليرانيم
    بذار بدونه كل دنيا ما هميشه پشت ايرانيم
    ....
    ..
    .

    پاسخحذف
  2. راستي ..
    مرسي كه تو نوشته هات جا داشتيم :)
    خيلي غافلگير كننده بود
    قلمت سبز و دلت شاد هميشه ..

    پاسخحذف
  3. ...
    ......
    دلم ترکید تو عطر یاس

    پاسخحذف
  4. ...
    یاد اون روزها بخیر
    کاش زمان تو همون شوق و امید متوقف شده بود
    هنوز کاغذی که روش آدرس ستادتون رو نوشته بودم دارم..گذاشته بودم تو کیفم که یه روز از دانشگاه بیام ..

    یادش بخیر ..
    روی صندلی های ورزشگاه آزادی به کاورپوش های سبز نگاه کرده بودیم و خندیده بودیم و فکر کرده بودیم " سعید " یکی از این هاست ..

    بازم یادش بخیر ..
    تو سکوت ِ 25 خرداد بچه های بی نشانی که جمعیت رو هدایت می کردند و از پنجره ها پوستر می ریختند رو دیده بودیم و افسوس خورده بودیم که حتما بچه های ستادهان و فکر کرده بودیم که حتما " سعید " هم یکی از این هاست ..

    بعد ترها دلمون شور زده بود بارها .. توی بی خبری ها برای همه ی دوستان ندیده .. " دوستان ِ هیچ گاه ندیده " ..

    ...
    .....

    پاسخحذف
  5. و
    .
    .
    .
    منم همونی پرند گفت :

    مرسی که تو نوشته هات جا داشتیم
    خیلی غافلگیر کننده بود
    قلمت سبز و دلت شاد
    ...

    پاسخحذف
  6. و خیلی جالبه که امشب بلاگت با من سر ِ ناسازگاری نذاشت برای کامنت گذاشتن !!!
    :)

    پاسخحذف
  7. سعید دیدی چه کردند؟؟؟
    ...
    .
    .
    .

    پاسخحذف