۱۳۸۸ آبان ۸, جمعه

روز باشکوه

8/8/88

عشق یعنی اینکه ما باور کنیم
یک دل دیگر ارادتمند ما

۱۳۸۸ آبان ۵, سه‌شنبه

مجرم

به محمد امین شیرزاد و نگاه مهربانش
قاضی گفت: مجرم را بیاورید
{گمان کنم منظورش متهم بود}
شما به زندان محکوم شده اید
و به خیالم هیچ دفاعی ندارید
متهم گفت: جرم من چیست؟
قاضی گفت:
اندیشیدن
فهمیدن
دعاکردن
و چه گناهی از اینها بزرگتر؟
متهم زیر لب زمزمه کرد:
فهمیدن...فهمیدن....فهمیدن
ماموران آمدند
و او را پیش از هر دفاعی
به زندان انداختند
به جرم
فهمیدن...فهمیدن...فهمیدن

۱۳۸۸ مهر ۲۸, سه‌شنبه

چوب/خط

چوب/خط/چوب/خط
خیلی آهسته دیوار را خراش می دهی و زیر لب زمزمه می کنی :"اینم یه روز دیگه". و فردایش روی خطی که کشیده ای یک خط مورب می کشی مبادا روزهای بی حوصله چهاردیواری های تکرار از دستت در برود. عادتی است که تمام زندانی های تاریخ داشته اند تا بدانند چه روزها و چه شبهایی از کدامین لحظه های تاریخ را به تنهایی سپری کرده اند. حالا دقیقاً پانزده خط روی دیوار کشیده ای که خطی آنها را قطع کرده است. سی روز گذشت از لحظه های نبودنت. نبودنت که نه! ندیدنت. ولی خاطره را و یاد را که نمی شود پاک کرد. انگار همینجایی. انگار کن که صدای خنده ات فضا را می شکند و ما از شیرینی خنده ات می خندیم. انگار کن که دوباره داریم "خونه مادربزرگه" را همخوانی می کنیم تا مادربزرگ از دیدن نوه هایش و صمیمیتشان محظوظ شود. بعد صدای شجریان در فضا می پیچد که "عاقبت پرده در انداخته ای یعنی چه" و تو هم که شیفته ی صدای شجریان.
چوب/خط/چوب/خط
تو منتظری که آخرین خط را بکشی بر تن سیاهی و من یاد این جمله عمران صلاحی می افتم که می گفت:" آخر خط که میرسیم، خط و درازش می کنن". حالا هر کدام از این چوب خط ها را لای چرخ آزادیت گذاشته اند. لای چرخ آزادی تک تکِ ما . آزادی ایران از دستِ دژخیمان. اما روزی تمام این چوب خط ها را که تمامیِ زندانیان عقیده و اندیشه بر دیوارهای دلهره ی استمرار ظلم کشیده اند بر می داریم و حوالت می دهیم به چرخ دیکتاتوری و از کار می اندازیمش. این چوب ها نمی توانند خط بطلانی باشند بر آزادگی و آزادی
پ.ن: باز هم برای حسین نعیمی پور، مهدی شیرزاد و همه زندانیان سیاسی

۱۳۸۸ مهر ۲۱, سه‌شنبه

تکرار تاریخ

آقای نعیمی پور!
حتماً شنیده اید که می گویند تاریخ دو بار تکرار می شود. یکبار به صورت تراژدی و بار دوم کمدی و شما دو روی این تاریخ را دیده اید. فراموش نمی کنید روزهای شکنجه را در آن رژیم وقتی که به دست نیروهای اطلاعاتی بازداشت شده بودید. روزهای سخت انفرادی و بی خبری. چه فرقی می کند اسمش ساواک باشد یا وزارت اطلاعات. مهم این تاریخ است که هی ما را به سخره می گیرد. اصلاً به ذهنتان هم خطور نمی کرد که روزی به خشم بپرسند:"این بود دستاورد انقلابتان؟" و شما سکوت کنید بی هیچ رضایتی، در حالی که ذهنتان پرتاب شده باشد به گذشته های دور ِ نه چندان دور. وقتی که تاریخ هی تکرار میشود، دورترین خاطرات هم در همین حوالی هستند گویی.
وقتی از زندان بیرون آمدید هیچ حرفی نزدید از فشاری که بر شما رفته بود و از شکنجه هایی که شده بودید ولی مادربزرگ گفت که در نبود شما چقدر شکنجه روحی شده است و چقدر جسم او نحیف تر...
تاریخ مدام تکرار می شود آقای نعیمی پور!
حالا بعد از سی سال از دستاورد بزرگتان، به روزی رسیده ایم که پسرتان را به زندان انداخته اند.به دلیل اینکه به وضع موجود معترض بوده و در انتخابات شرکت کرده تا تغییر دهد شرایط اسفبار روزگارمان را. حکومتی که چه خون دلها برای حفظش خورده بودید ، از به بند کشیدن فرزندان ِ مردان ِ اسیر آن رژیم هم هیچ ابایی ندارد.
اما آقای نعیمی پور! تاریخ در این تکرار خودش را اصلاح می کند.
پسرتان به انقلاب نمی اندیشید. ذهن او مملو از اصلاحات ساختاری بود. اصلاً روحیه تخریب کردن و از نو ساختن از اندیشه ها رخت بربسته. حالا پسرتان در سلول انفرادی است آقای نعیمی پور. ولی خیالتان راحت! تاریخ در عین تکرار اصلاح می شود. ما نمی گذاریم مادربزرگ از اسیر بودن فرزندتان آگاه شود. این بار مادربزرگ شکنجه روحی نمی شود و جسم نحیفِ باقیمانده از آن سالها شکسته ی ظلم این روزها نمی شود.
راستی! تکرار تاریخ عجیب تلخ است، حتی اگر این تکرار همراه با اصلاح باشد

۱۳۸۸ مهر ۱۸, شنبه

ضرب المثل

دندون ِ زنی که درد نمی کنه رو دستمال نمی بندن

نظام سرمایه داری

اگه بورژوا شیشه داشته باشه، حتماً خرده بورژوا خرده شیشه داره
پ.ن: نتیجه می گیریم اگه بورژوا، پر از خاطراتِ ترک خورده باشه، خرده بورژوا پر از خرده خاطرات ِ ترک خورده ست

تقدس

اولی: نظام مقدس جمهوری اسلامی با خون مقدس شهدا آبیاری شده تا این حکومت تقدیم حضور مقدس امام زمان بشه
دومی: من به تقدس خدا هم شک دارم، چه برسه به نظام جمهوری اسلامی

۱۳۸۸ مهر ۱۷, جمعه

دیوارهای ذهن

تقدیم به حسین نعیمی پور و مهدی شیرزاد
دیوارهای زندان
و ذهن زندانبانان
هر دو از بتن اند
تاریک اندیشان
خاموشی ترا می خواهند
و سکوتت را
اما تو از جنس نوری
نخواه که این همه روشنایی را
تاب بیاورد
دیکتاتوری که به تاریکی خو کرده است
دور تو دیواری از بتن کشیده اند
همچنان که در اطراف ذهن شان
تو روزی
آزادی را لمس خواهی کرد
بیچاره او
که اندیشه اش
به حبس ابد محکوم شده
بی هیچ بخششی

۱۳۸۸ مهر ۱۱, شنبه

ناآگاهی

نمیدونم غنی سازی اورانیوم درسته یا انی سازی غورانیوم؟

خودخواه

توی واگن مترو ایستادم. ازدحام جمعیت جایی برای نفس کشیدن نمی ذاره.به خصوص که زیر بغل یکی از مسافرین رو معلوم نیست آخرین بار کی حموم بوده دارم استشمام می کنم. خانم ِ همیشه حاضر توی مترو از بلندگو میگه:" ایستگاه همت " .از سرعت قطار کاسته میشه و توی ایستگاه آروم میگیره. دربها باز میشن. ولی نه کسی پیاده میشه و نه کسی سوار. همون آقا با زیر بغل مهوعش نگاهی بهم می کنه و میگه: " آخه وقتی کسی پیاده نمیشه چرا نگه میداری؟" .از تعجب دارم شاخ در میارم. نمیدونم این حرف و از خودخواهی زد یا از روی اوج بلاهت. فقط مطمئنم که ذره ای شوخی نه توی لحنش و نه توی چهره اش دیده نمیشد. عجب حکایتی درایم ما با این مردم

گاو بندی

در حاشیه دیدار استقلال و پرسپولیس شاعر فرمود:
"تا تبانی دلی بدست آور"