۱۳۸۸ مهر ۲۸, سه‌شنبه

چوب/خط

چوب/خط/چوب/خط
خیلی آهسته دیوار را خراش می دهی و زیر لب زمزمه می کنی :"اینم یه روز دیگه". و فردایش روی خطی که کشیده ای یک خط مورب می کشی مبادا روزهای بی حوصله چهاردیواری های تکرار از دستت در برود. عادتی است که تمام زندانی های تاریخ داشته اند تا بدانند چه روزها و چه شبهایی از کدامین لحظه های تاریخ را به تنهایی سپری کرده اند. حالا دقیقاً پانزده خط روی دیوار کشیده ای که خطی آنها را قطع کرده است. سی روز گذشت از لحظه های نبودنت. نبودنت که نه! ندیدنت. ولی خاطره را و یاد را که نمی شود پاک کرد. انگار همینجایی. انگار کن که صدای خنده ات فضا را می شکند و ما از شیرینی خنده ات می خندیم. انگار کن که دوباره داریم "خونه مادربزرگه" را همخوانی می کنیم تا مادربزرگ از دیدن نوه هایش و صمیمیتشان محظوظ شود. بعد صدای شجریان در فضا می پیچد که "عاقبت پرده در انداخته ای یعنی چه" و تو هم که شیفته ی صدای شجریان.
چوب/خط/چوب/خط
تو منتظری که آخرین خط را بکشی بر تن سیاهی و من یاد این جمله عمران صلاحی می افتم که می گفت:" آخر خط که میرسیم، خط و درازش می کنن". حالا هر کدام از این چوب خط ها را لای چرخ آزادیت گذاشته اند. لای چرخ آزادی تک تکِ ما . آزادی ایران از دستِ دژخیمان. اما روزی تمام این چوب خط ها را که تمامیِ زندانیان عقیده و اندیشه بر دیوارهای دلهره ی استمرار ظلم کشیده اند بر می داریم و حوالت می دهیم به چرخ دیکتاتوری و از کار می اندازیمش. این چوب ها نمی توانند خط بطلانی باشند بر آزادگی و آزادی
پ.ن: باز هم برای حسین نعیمی پور، مهدی شیرزاد و همه زندانیان سیاسی

۱ نظر: