مامور نیروی انتظامی که آدم فرهیخته ای به نظر می رسید به پسرک حمله کرد و گوشه ای از خیابون گیرش انداخت. گفت: ای اغتشاشگر! باتوم را به کجایت حواله کنم؟ پسرک گفت: باسنم از همه جام گوشتش بیشتره و دردش کمتر. اگه میشه اونجا.جاشم امنه. مطمئن باشید. مامور فرهیخته گفت: برقی باشه یا ساده؟ پسرک گفت؟ مگه فرقی می کنه؟ مامور فرهیخته گفت: آره. برقیاش ویبره داره. پسرک گفت ؟ مگه موبایله؟ مامور فرهیخته گفت: نه! خیلی کارکردش فرق می کنه. پسرک گفت: به نظرتون توی کدوم دستگاه بخونم؟ مامور فرهیخته گفت: مگه می خوای آواز بخونی؟ پسرک گفت: نه. می خوام فریاد بزنم از سر ِ درد. شما هم سر ِ شوق می آی. مامور فرهیخته گفت: پس اگه میشه توی دستگاه شور بخون. اولشم یه ذره تحریر بیا. باتوم رفت بالا و اومد پایین. پسرک با تحریر می گفت : آآآآآآآآآآآی ی ی ی ی ی ی ی ی. و به این ترتیب با رعایت کامل حق انتخاب، یکی از اغتشاشگران به سزای اعمالش رسید
۱۳۸۸ دی ۱۹, شنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
خیلی روایت متفاوت و دلچسبی بوددد ...
پاسخحذفمی شه ما هم زین پس حق انتخاب داشته باشیم لطفا ؟؟
D:
از کامنت فوق العاده ت ممنون ..
پاسخحذفدیدن الهه خیلی خوب و بهت آور بود ..
حیف که نبودی !
دیدنی بود اون لحظه ی کشف آشنایی های دور !
کاش باقی اختشاشگرها! هم فقط با باتوم به سزای اعمالشون برسند ..
پاسخحذفحتی اگر حق انتخاب نداشته باشند ...
و ..
پاسخحذفمرسی برای کامنت :)
جداً غافلگیر کننده بود اون روز ..
کلی ذوق زده شدیم هممون .. :دی
جات خیلی خالی بود ..