۱۳۸۸ شهریور ۷, شنبه

خوشبختی

خدا گفت:
خوشبخت شمایان
چه آنکه کسی از شما متوقع نیست
می خواهم فریاد بزنم
که دیگر کاری از دست من
ساخته نیست
من دیگر نمی توانم
برای همه تان
هم پدر باشم
هم مادر
من پیر و فرتوت شده ام
دلخوشی ِ من
خوشبختی ِ شمایان است
ما بی توجه به حرفهای خدا
به راهمان ادامه دادیم
خدا خندید

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر